اشعار آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان (ع)

ساخت وبلاگ
 
جمعه 19 آذر 1395 :: نويسنده : احمد
 
کد خبر: ۸۱۶۸۶
 
 
 
 
 
 
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان (ع) 

به مناسبت آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.



 

غلامرضا سازگار :

 

سامره امشب تماشایی شده

جنت گل هـای زهرایی شده

لحظه لحظه، دسته دسته از فلک

همچو باران از سمـا بارد ملک

می زنند از شوق دائم بال و پر

در حضـور حجت ثانـی عشر

ملک هستی در یم شادی گم است

بعثت است این، یا غدیر دوم است

یوسف زهرا بـه دست داورش

می نهد تاج امـامت بـر سرش

عید «جاء الحـق» مبارک بر همه

خاصـه بـر سـادات آل فاطمه

عید آدم عیـد خاتم آمده

عید مظلومـان عالم آمده

عید قسط و عید عدل و دادهاست

لحظه هـایش را مبـارک بادهاست

عیـد قرآن، عید عترت، عید دین

عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین

 

رحمان نوازانی:

در ربیع شادمانی با خدا

می نویسم شعر لبخند تو را

می نویسم با بهشتی از سرور

با قلم هایی که دارد رنگ نور

ای ربیع آرزوهایم سلام!

برگ سبز گفتگوهایم سلام!

ذکر ما را با حضورت دم بده

مژدگانی های ما را هم بده

مژدگانی هایی از جنس حضور

مژدگانی های ایام سرور

اول از مدح تو می نوشم عسل

کوزه ای از دست کندوی ازل

آب زمزم را تو شیرین کرده ای

کام آدم را تو شیرین کرده ای

آسمان با نور تو تزیین شده

با قدم هایت زمین سنگین شده

ای تپش های زلال آسمان

زندگی بی زوال آسمان

جانشین مطلق آئینه ها

ای امام جمعه ی آدینه ها

بعد بسم الله رحمان رحیم

نام تو برده است موسای کلیم

خلوت سجاده های انبیاء

گرمی حال و هوای انبیاء

 

محمد بختیاری:

ای جبرئیل كاسه به دست عنایتت

خضر از قبیلِ منتظران هدایتت

ای چشمه‌های عقل تمام پیمبران

مبهوت وسعت نظر بی‌نهایتت

تقدیر خانواده‌ی سلمان این زمان

مدیون چتر بی‌حد و مرز حمایتت

آتشفشان حیله‌ی دجال‌های قوم

خاموش می‌شود به نسیم درایتت

ما در كنار لطف تو پهلو گرفته‌ایم

تا ناخدا شده خلف با كفایتت

مدح شما كجا و من بی‌زبان كجا

این شوره‌زار تشنه كجا آسمان كجا

 

غلامرضا سازگار:

از همه سو می دمد، نور تجلّای تو

غایبی و عالمی است، محو تماشای تو

تا که نهم از شرف، پا به سر آسمان

کاش که می شد سرم، خاک کف پای تو!

روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی

در سر ما شور توست، در دل ما جای تو

سروقدان قائمند تا تو قیامت کنی

ای نگه فاطمه بر قد و بالای تو!

خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم"

تا همگان بشنوند از حرم، آوای تو

زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح

دل ببرد از کلیم، نطق دل آرای تو

از حرم فاطمه تا صف کرببلاست

چشم دو ششماهه بر قامت رعنای تو

موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان

تا که شود عالمی طور تجلّای تو

آرزوی فاطمه بانگ "اَنَاالمهدی ات"

عقده گشای علی، دست توانای تو

آینه بگشا دمی تا که کند هر دمی

چارده آیینه نور، جلوه ز سیمای تو

"میثم" اگر می چکد، از نفسش شهد جان

میوه نخلش بود، شاخة خرمای تو

 

علی اکبر لطیفیان:

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود

رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می شود

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه های توست که تکمیل می شود

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

ای آخرین توسل خورشید بام ها
ای نام تو ادامه ی نام امام ها

می خواستم بخوانمت اما نمی شود
لکنت گرفته اند زبان کلام ها

ما آن سلام اول ادعیه ی توییم
چشم انتظار صبحِ جواب سلام ها

آقا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها!

از جا نماز رو به خدا و بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشام ها

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود
جبریل مان بدون پر و بال می شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیه های چشم تو دنبال می شود

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند
وقتی کنار پنجره جنجال می شود

روز ظهور نوبت پرواز می رسد
روز ظهور بال همه بال می شود

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها
دست کبودِ فاطمه خوشحال می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟



منبع: حسینیه ، تیشه های اشک

احمداسماعیلی کریزی/آذرماه سال 1395 هجری شمسی

 

 

بررودکریز...
ما را در سایت بررودکریز دنبال می کنید

برچسب : اشعار آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان (ع) , نویسنده : Ahmad barrud بازدید : 410 تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 ساعت: 22:45